سلام .....
یکی بود ، یکی نبود
زیر گنبد کبود ، از بخت بد تو این دیار
ترسی از خدا نبود .....!!!
چوپان قصهء ما هرگز دروغگو نبود ...!!!
او تنها بود و از فرط تنهایی ،
فریاد : " آی گرگ ، وای گرگ ... "
سر می داد ، افسوس که هیچکسی
تنها یی اش را درک نکرد و همه در پی
گرگ بودند ، گرگ گرسنه .....!!!
در این میان فقط گرگ فهمید که ،
چوپان تنها ست ..........!!!!!
نظرات شما عزیزان: